تبعید کرده ام خودم را در دور ترین نقطه ی سرزمین احساس
مهجوری جهنم گونه ای با طعم بهشت
از آن سالها
و گرد فراموشی ای که زمان بر خاطرم نشانده
حالا
تنها طعم مبهمی باقیست
که گاهی
چونانکه امشب بدمست میشوم