از راه رسید
دستهایش را گشود
و صمیمانه مرا در آغوش فشرد
چه تلخ است
تجربه ی امنیت در آغوش اندوه
و مزه کردن خاطراتی که جدی می پنداشتم
و بازی ای بیش نبود
کاش میدانستم
یا نه
کاش می توانستم...
نگرانم
بر احوالی که به گذشته می رود
و در آینده
به خاطرم سرازیر میشود
درد عجیبی اینروزها در جانم می لولد
اصلاحیه علیرضا توکلی:
تلخ است
تجربه ی امنیت در آغوش اندوه
و مزه کردن خاطرات
که می پنداشتم بازی ای بیش نباشد
بود
نگرانم
بر احوالی که بر گذشته می رود
آینده
سرازیر به سمت همیشه
دردم و حالا دارم ریشه می دوانم