سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تو راه کارگاه، یه ساختمون نیمه کاره و پتانسیل ویرانی و هوای داغ و دود گرفته ی مردادِ تهران، منو در قهقرای تیره ای فرو برده بود.

پر از نابودی و نومیدی.

تلاشم بر این بود که از ذهنم فرار کنم، تا در تاریکی مزخرفی که پیش اومد بلعیده نشم.

به کارگاه رسیدم.

رنگ، قلم مو، یه حیاط داغون، که بیشتر به مخروبه شبیه بود و گل و گیاه و خلوتِ بی آزاری که تجربه کردم...

پر از بهانه های شوق و شیداییِ دوباره برای زندگی شدم.

معلمم می گفت اختلاف پتانسیل، باعث حرکت میشه و این رمز رهایی از سکون و رکودیه که اغلب بهش دچار میشم.

و من امروز چه خوب اونچه که گفت رو درک کردم.


+ تاریخ یکشنبه 97/8/6ساعت 4:0 عصر نویسنده Mahdisa1726 | نظر