شیرینی ِحسرتی که به کام میرسد
و تغییری بزرگ...
بی هیچ رنجی
عجیب است و
غیر قابل باور
ای کاش کسی بیدارم نکند
به کجا خواهد انجامید این میل به آرمیدن؟!
لبریز از غفلتی جاودانه
چشم به راه دستی
تا به انجام رساند این تمام نا تمام را...
همان رسمیت
همان آشوب
همان اضطراب
و
همان کدورتِ
بعد از شنیدن جواب رد
آری
مسئله همانست که بود
تنها با صورتی دیگر گونه
مارپله ی من و تو ، تاس نمی خواهد
پیشش بسوی خانه اول است
تمام دیشب و آبستن بودم
آبستن باری که وحشت زایمانش خاطرم رو مشوش میکرد
چشمامو و باز کردم
در حالیکه بارم رو به زمین نزاشتم
و بدین سببه که امروز سنگینم